با اینکه گاهی دیر می رسم اما از راننده تاکسی تشکر میکنم، از صاحب کارم زمانی که حتی دستمزدم را کمی دیرتر و یا کمتر از حقم می دهد خیلی تشکر میکنم و همیشه پیش خانواده ام از او خوب تعریف میکنم. همیشه از مشتریانم که محصولاتم را با هزار ناز و ادا میخرند و در عوض مقداری پول می دهند بسیار تشکر میکنم و هر جا که آنها را میبینم دوباره بخاطر اینکه به من توجه داشته اند تشکر میکنم. از پزشکم که مرا عمل کرد خیلی خیلی تشکر کردم، ماشینم را فروختم و پولش را به عنوان دستمزد و تشکر به او دادم و سلامتی ام را مدیون او می دانم. برای کسب رضایت خانواده کسی که با ماشین به او زده بودم، زندگی ام را فروختم و دیه شان را دادم و ازشان خیلی خیلی ممنونم، خیلی مهربان بودنند، زندگی و جانم را مدیونشان می دانم.

از همه آنها تشکر کردم اما یادم رفت از تو که جهان را برای من آفریدی تشکر کنم. تو که مرا خلق کردی، پرورشم دادی، روزی ام رساندی، سلامتی دوباره ام بخشیدی و آبریویم را نگه داشتی. از تو که جهان و هر آنچه هست را برای من خلق کردی تا من بسوی تو آیم. آری من فراموش کردم از تو تشکر کنم. و مانده بودم چگونه از تو، صاحب تمام هستی تشکر کنم!

 

و تو به من  « الحمد الله رب العامین » را آموختی ...

۹۳/۰۶/۱۹

برای رسیدن به تعالی چه باید کرد؟ در عمق کدام، برای رسیدن و درک به وحده فرو بروی و وابسته به آن نشوی !

راهی که تو را از راه باز میدارد.

در هایی که رسیدن به بیرون را به تو وعده می دهند اما خود به محاصره جدید می رسند.


نه علم، نه ادب، نه عرفان

مرا وابسته به خویش کن، ای "وحده لاشریک له"

۹۲/۰۲/۰۱
انکار رابطه ای نا محسوس بین دیوار ها و وسعت افکار است.

این را زمانی فهمیدم که دیدم در جوامع کوچک همه به فکر سیر کردن شکم و در جوامع بزرگ به فکر سیر کردن روح هستند. در جوامع کوچک رسیدن به تعالی را در از بین بردن دیگران و درجوامع بزرگ کمک به رشد دیگران.

چه رابطه ای بین کوچکی محیط و کوتاهی افکار است؟!

قیدهایی چون حصار وسعت یک جامعه را محدود میکنند، افکار با چه قیدهایی محصور می شوند؟
جواب این نامعادله در کجاست؟
۹۱/۰۹/۱۱